از همه چیز

+مستند زمین که توسط بی بی سی ساخته شده رو ببینید پر از شگفتی و زیبایی نمی دونم الف از چه سایتی دانلود کرده  ،انقدر عالیه که بهتر از خیلی فیلماس 


+کلیپ طرفداری و تماشاگرای  باشگاه های اروپایی رو دیدین ؟؟؟؟مسلما نه چون شما فوتبالی نیستین  معرکه س برای من که فوتبال دوست دارم  اینم باز از خیلی فیلما بهتره  نحوه ی برخورد بازیکنای بزرگ با طرفداراشون عالیه ،نمی دونم چرا تو ایران یه همچین چیزی نیست  ؟!تماشاگر و طرفدار که میگیم فحش و دعوا وتخریب استادیوم میاد تو ذهنم البته تو کشورهای دیگه هم درگیری هست ولی اینطوری هم دیگه نیست


+ترشی لوبیا سبز درست کردین تا بحال؟؟؟؟؟خیلی  خوشمزه س  

اول یه ترکیب از سیر و گوجه وفلفل درست می کنیم  گوجه هارو رنده می کنیم و سیر هارو خرد وفلفل ها هم به سه تیکه تقسیم می کنیم  مثلا برای هر سه کیلو لوبیا سبز خرد شده و نیم پز شده یه کیلو گوجه و ده تا حبه سیر خرد شده و چهار تا فلفل خرد شده  همه چیزو با هم ترکیب کردیم  می ریزیم تو دبه های ترشی (یا هر ظرف دیگه ای که برای ترشی دارید)وروش سرکه می ریزیم حواستون باشه سرکه خوب با اینا ترکیب بشه نمونه رو ترشی که رنگش تغییر کنه بعد ده روز آماده س  ،اگه مقدارش خواستین زیاد بشه  اون مخلوطو بیشتر درست می کنیم ،البته ما اینطور درست می کنیم نمی دونم شما چطور درست می کنید؟؟؟؟


+الف میخواست گوشی قدیمی و نوستالژیمو ببخشه به داداشش گفتم گوشی دوران نامزدیم یادته ؟اونو‌ گرفت و برد خراب کرد نمیخوام اینم خراب بشه در ضمن سیم کارت رو گوشی دارم نمیخوام خاموش باشه برای آرایشگاهه ،گفت بنداز رو گوشیت دو سیم کارته است که ،گفتم مخاطبام قاطی میشه اصلا دوست ندارم :|  اینطوری شد که من پیروز شدم برای اولین بار به جای سکوت و حرص خوردن مخالفت کردم 

اینطور نباشیم

خواهرم پیش خواهر شوهرش میگه ساعت چهار وقت تالاره ما نمیایم من تا شب آماده میشم برسم تالار ،اونجا که عروسی دعوتن رسمشونه از بعد از ظهر تالار شروع میشه تا نصف شب 

خواهر شوهرش میگه ما هم نمیریم ولی به من میگه لطفاً منو تا ساعت سه راه بنداز برم 

خوب تو که ساعت هفت میری تالار ساعت چهار آماده شدنت برای چیه ؟؟؟اینم بگم یه ساعت میکشه تا برسن به شهر مذکور 

خواهرم حالا از اون بدتر پیش خواهر شوهرش میگه من ساعت چهار میام آرایشگاه همین الان  آماده ش کردم رفت !!!!!!

می‌خوام بگم خواهرم یه چرخش سیصد و شصت درجه داشته تو اخلاقش  باورتون نمیشه تو این همه سال تو خانواده ی ما اصلا به هم دروغ نمیگیم یعنی دلیلی نیست برای دروغ گفتن زنداداشم عقد اون یکی داداشم با اینکه من همه رو درست می کردم گفت من از آرایشگاه دیگه وقت گرفتم اگه رابطمون مث اینا بود زنداداشم می‌گفت تو خونه خودمو درست کردم یعنی دروغای اینا انقدر شاخداره خدایی 

مثلا اینا همدیگرو تو تالار نمی بینن ؟؟؟؟اونجا با هم برخورد نمی کنن ؟؟؟خیلی دلخور شدم از دست خواهرم برگشتم بهش گفتم  شدی مثل خواهر شوهرات واقعا چندش آوری ،میگه با اینا باید مثل خودشون بود اینطوری میگم یعنی اونا کسی نیستن من بخوام بهشون توضیح بدم .

واقعیت اینه که واقعا مث خودشون رفتار می کنه ولی برای من تهوع آوره این رفتار که صاف تو چشای طرف دروغ بگی و بعد انگار نه انگار  

خدا رو شکر فقط اینطوری بار نیومدیم  و تا الان خوب یا بد صادق بودم با اطرافم مثلا  اینکه به یه نفر بگم نه نمی‌رم بعد اولین نفر جایی باشم یا بگم این کارو نمی کنم بعد همون کارو بکنم خیلی باید پست شده باشم خواهرمم اینطور نیست ولی اینکه خودش نیست هم واقعا جای بحث داره میگه شوهرم میگه اینطوری جواب بده اینا پررو نشن !!!!!

اصلا حرفی نمی مونه که ضمیمه این پست کنم ولی تو زندگی  صادق بودن و خودمون بودن خیلی مهمه 

+بعدا نوشت مادرم همیشه با جاریاش و خواهر شوهراش مشورت می کرد برای کاری با هم قرار می ذاشتن برن جایی ،من به عنوان دخترش می دونم که نباید اینکارو بکنم چون اون چیزی که نسل جدید رو از قدیم جدا کرده شخصیت مستقلشونه  ولی می دونم که نباید دروغ بگم اینا با دروغ گفتناشون بیشتر تو زندگی هم سرک می کشن بیشتر میخوان دروغ همدیگرو دربیارن بیشتر خاله خان باجی به نظر میان  

بچه ها

 بچه های همسایه تمام روز پایین پنجره داد زدن ،جیغ کشیدن،غذا خوردن باور می کنید به زن همسایمون گفتن خاله برامون سیب زمینی سرخ کن بخوریم بعد یکی از بچه ها گفت خیلی پررو هستید چرا گفتید با اون دعوا کردن زنه دعوای اینارو دید  گفت سیب زمینی چیزی نیست دیگه سرخ کردم بخورید 

نمی دونم اینا خانواده ندارن ؟

خونه ندارن ؟ 

دیگه شورشو درآوردن ، دو تا برادرا دعوا کردن بزرگه کوچیکه رو چنان زد یه ربع پخش زمین بود(بچه های همون زن دروغگو)  تمام این مدت من هی رفتم لب پنجره بگم برید جلو در خودتون هی برگشتم انقدر پررو هستن که بگن برو گمشو تو !!!!!! پسر همسایه دیوار به دیوارمون چون مامانش نمیزاره بره جای دیگه اینارو میاره تو کوچه ولی اصلا این بشر صدا نداره صدای همه جور جونور میاد الان این یکی  خلاصه بخاطر این ما باید تحمل کنیم   

ساعت بازی ندارن صب تا نصف شب فقط صداشون میاد اصلا اینا برای ناهار نمیرن خونه فکر کنم :|

+الف خواست یه چرت بخوابه. صب ساعت شش بیدار شده بود مامانش زنگ زد میخواست بره بیرون  اونا هم که خیلی شلوغ می کردن بهشون گفت شما خودتون خونه ندارید؟؟؟؟؟؟اصلا انگار نشنیدن 



پنج سال گذشت

پنج سال پیش یه همچین روزی دقیقا چهارشنبه من عروس شدم  یهویی چهار نفر اومدن دنبالم از آرایشگاه دو تا خواهرام و دختر عمه م و الف 

تصور می کنید من چه حالی بودم ؟انقدر ناراحت بودم که حد نداره چرا این همه آدم اومدن دنبال من  عاخه؟؟؟کارگردان این سناریو کیه ؟؟؟؟البته که بعد پنج سال هیچ وقت از هیچ کسی حتی الف همچین سوالی نکردم  عارم میاد همون موقع فقط سکوت کردم و حتی با الف کلامی حرف نزدم همه ی عکسای تو باغ هم لبخندهای تصنعی دارم چون از ته دل نیست 

شب قبلش که حنا بندون بود دقیقا دویست بار گفتم دسته گلم رزای صورتی با روبان ارغوانی باشه قبلاً دیده بودم  و بخاطر کار ومشغله نشد برم خودم بگیرم   به لطف دقت الف رزای صورتی با روبان سفید بود بخاطر همین گندی که زد تو فانتزیم دو تا دسته گل با روبان سفید دارم و از هیچ کدوم هم خوشم  نمیاد 

شب حنا زنگ زدم به الف گفتم بیا دنبالم من آماده م و تاکید کردم که با موتور نیای یه وقت !آرایشگرم از خنده غش کرده بود می گفت مگه میشه داماد با موتور بیاد گفتم چه می دونم من وظیفمه تاکید کنم نگفتم که با الف هر چیزی که فکرشو بکنی امکان داره  الف هم با ماشین اومد دنبالم و می گفت خوب شد گفتی من اصلا روم نمیشد ماشین بگیرم بیام اگه نمی گفتی با موتور می اومدم :/ بخاطر غرورش میخواست عروسیمو از اون چیزی که هست به یاد موندنی تر کنه خخخخ نامردا خودشون باید اون روز ماشین می دادن به الف دیگه ولی خوب  بی خیال 


البته الان تو این لحظه هیچ کدوم از اینا برام مهم نیست ولی یادم نرفته هنوز ،الان بعد پنج سال هم همه چیز همینطور خنده دار به نظر میاد روز سالگرد ازدواجمون من  ترشی میزارم و فکر می کنم یه غلطی بکنم بعد حرصم می گیره میگم چرا باید همه ی غلطارو من بکنم یبارم الف یه غلطی کنه بعد منتظر میشم ...

البته اینو بگم همیشه گفتم الف اصلا رمانتیک و عاشقانه نیست ولی نمی دونم چرا من تو زندگی باهاش راحتم چون منم زیاد رمانتیک نیستم  در وتخته با هم جوریم  یه جورایی 

به هر طریقی هست هفت سال از باهم بودنمون و پنج سال از ازدواجمون می گذره خیلی زود گذشت عین یه چشم به هم زدن 



الکی

همینطوری الکی سه روزه معطل انتر خانومم 

خدایا قربون مرام و کرمت ببین روزی من بدبختو دادی دست کیا؟؟؟؟!!!!

حساب قبلی هم داره خیر سرش نفله گفته میاد تسویه حساب آره ارواح فامیلاش ،حالا چرا میگم فامیلاش؟؟؟هر بار میاد میگه فامیلمون فوت کرده هول هولی اومدم حسابت بمونه برای بعد  همسایمونه معلوم الحال همیشه در حال دروغ گفتن و سرک کشیدن تو کار مردم یه وقت فکر نکنید چون کارش افتاده به من اینو میگم واقعا ماجراهایی داره این زن .

دو تا مشتری پیدا کردم ،دو روز پیش خواهرمو درست کردم رفت عروسی برادرزاده ی شوهرش حالا خواهر شوهرش و دوستش وقت گرفتن بیان ،اول برای این خوشحالم که خواهر نق نقوی من فهمید و حالیش شد که آره کار خواهرش درسته(البته تعریف از خودم نباشه چون می دونم کارم خیلی هم حرفه ای نیست) !دوم اینکه قیمت کارامو گفته بود اونا هم گفته بودن قیمتش عالیه این در حالیه که همیشه ی خدا نق میزنه من خواهرتم کم بگیر همین مورد آخر هم داشت چونه میزد ،حالا ازین بگذریم برداشته دروغ گفته به خواهر شوهراش من حامله م اونم زنگ زده صب احوالپرسی و تبریک میگم به چه مناسبت؟میگه نی نی داری دیگه گفتم نه  خواهرم شوخی کرده اصلا  خبری نیست وای انقدر عصبانی شدم زود زنگ زدم این چه حرفیه خودتو دروغگو جلوه میدی! میگه :عاخه نمی دونی خیلی می پرسیدن خواستم از نگرانی دربیان اگه بگن برای چی می‌خوام همینو بگم .

خانواده ی شوهرش فقط فکر اینن کی حامله س کی زاییده همین خواهرم دوبار به گفته ی اونا حامله شده بعدا تکذیب کرده منم بهش گفتم مثل اونا اولا دروغگو نباش به اونا بگو سرشونو از ماتحت زندگی دیگران بکشن بیرون عوض اینکه  خودتو خراب کنی

ای وای الان چونه م گرم شد اینم بگم الف گفت تا یه ماه دیگه ماشین خریدیم پیش بسوی تهران و آزمایش ،صد البته که من باور نکردم ولی امیدوار شدم ٬پس عروسی داداشم چه غلطی کنم اگه حامله باشم ؟راستی اینم بگم داداشم سه ساله نامزده با دختر خالم امسال گفتن عروسی بگیریم اونا گفتم نه بمونه سال بعد اصلا شیر تو شیره قضیه!از اونجایی که حتی روم نمیشه از ننه بابای خودم بپرسم عروسی داداشم چه وقته دارم به این فکر می کنم چطور مردم به خودشون اجازه میدن بپرسن کی حامله است کی نیست 

من خودمم قاطی کردم چه برسه به شما  ببخشایید