تنها عاشقانه ی بی شیله پیله ی تمام طول زندگیم اون نامه ای بود که از جیب دوستم کش رفتیم (بله ما بی فرهنگ بودیم) و خوندیم :
میترا جان بستنی های مغازه رو نخور یه وخ مریض میشی در ادامه هم طرز تهیه ی بستنی رو نوشته بود ...
تو دوره ی ما این حرکت خیلی جنتلمن گونه بود ولی ما کله خراب مدرسه بودیم و تا ساعتها با خوندنش قیافمونو چندش می کردیم و عق می زدیم الان در به در همین عاشقانه های کوچیکیم تو زندگی
بهش میگم دلم بدجور گرفته بدجور دلتنگم ...
میگه هفت هشت روز دیگه میریم خونه ی بابات اینا ،تا دو ماه دیگه میرم سر کار الکی غم نخور
شما بگید چی باید می گفت ؟چیکار باید می کرد ؟شاید من زیادی تو ابرا سِیر می کنم
آخرین قسمت عاشقانه رو دیدم سریال جالبی نبود فقط سرگرمی ،شهرزاد دو شده مث فیلمای ترکی ...سریال خارجی اصلا ندیدم ولی یکیشو دیدم که همون فرار از زندانِ چه فصل قدیم چه جدید با اختلاف هوشمندانه ترین سریاله نسبت به اینا، واقعا خوشم میاد .
زنداداشم داره کمربند مشکی تکواندو می گیره و فردا پس فرداس بشه مربی تکواندو اونوقت من تازه بشقاب نصب کردم رو گوشیم انگیزه پیدا کنم کم بخورم نفله تر از خودم سراغ ندارم ،یه درصد حس حسادت ندارما واقعا خوشحالم از موفقیت اطرافیانم از گشادی خودم حرصم گرفته .
تو خونه ی ما آشپزی و غذا خیلی مهمه مخصوصا اینکه مث آدمای عادی نیستیم همش پلو چلو حالم از مرغ و گوشت به هم میخوره دیگه ولی با این اوصاف دو روزه که غذا نپختم گفتم هرچی درست می کنی درست کن بخور به من ربطی نداره فعلا صداش در نیومده ولی اگه فردا با یه خورشت از خجالتش درمیان مطمئنا اخماش میره تو هم ،لعنت به آشپزی و گرسنگی .خودمم دلم غذای گرم میخواد البته نه تا این حد که سه ساعت سرپا باشم براش .شاید یکی از دلایلی که هیچ وقت نتونستم وزنمو بیارم پایینو رو همون حالت نگه دارم همین قضیه ی آشپزی تو خونه ی ماس که اوشون هر غذایی رو نمیخورن چای شیرین هم بدی باید بغلش دو تا بال سرخ کرده باشی
خیلی غر زدم ؟؟؟؟خودم که بازخونی کردم همچین حسی بهم دست داد ولی خدایی آروم نوشتم خخخخخخ
الی بانو هستم وب قبلی میخوندمتون یدفعه حذف کردید از وب مهتاب جون پیداتون کردم چون قبلم فکر کنم با همین اسم کامنت میذاشتید حیف شد پاک کردین
مرسی که می خوندی
ایشالا که اینجا راحت بنویسم و دوستای خوبی مثل شما پیدا کنم
یه دفعه قاطی کردم از همه چی بریدم وبلاگمو ترکوندم
اوخ مجلس زنونس.اشتب شد ابجی.کامنت گذاشتم کیلو بایتم هدر نره
هیچ جا خونه پدری نمیشه
عاشقانه های مردای ایرانی همینه
منم سریال عاشقانه رو دیدم افتضاح بود اخرش انگار مجبوری جمع اش کرده بودن
دقیقا راس میگی
دمشون گرم تبریک روز دختر هم میگن
مگه تو هنوز دخدری؟
ای بابا زیاد تو عمقش نرو
دختر مامان و باباییم دیگه
اضافه وزن رو که اکثر خانمها دارن عزیزم. درست میشه. من سریال خارجی زیاد میبینم. راستش اصلا سریال ایرانی نمیبینم. ولی از بین همه شون میتونم بگم فرار از زندان با اختلاف از همه بالاتر بود تا الان.
از عاشقانه نگو که تو خونه ما بیداد میکنه. باز خونه شما وضعیت بهتره. راستی شوهرت کارش درست شد که میگه دو ماه دیگه میره سر کار؟؟
اگه همت کنیم دیگه
بزن قدش واقعا فیلم خوبیه
به خیال خودش ببینیم چی میشه اگه دست ما بود که اینهمه بیکار نمی موند
چرا دیر به دیر میری؟راه خیلی دوره یافرصتتون کمه؟
راه دور نیست با ماشین چهل دقیقه تا دهات فاصله است
ماشین نداریم
فرصت نمیشه ،یکی دیگه از دلایلی که نمیرم از لجه چون اونجا کار واجب ندارن رفتن موندن حرصم می گیره وگرنه فوقش خودمو می چپونم ماشین خواهرام که هر دو روز یبار اونجان میرم
بابام هم ماشینشو فروخته فعلا ،قبلا با اون میرفتم
من نه شهرزاد دیدم نه عاشقانه.
نهایت عاشقانه شوهرامون همینه لابد دیگه
مردای دیگه چی جوری یاد گرفتن ماهم یاد بدیم!
منم ۶ کیلو با وزن ایده آلم فاصله دارم،باید باشم ۶۲ اما ۶۸ ام.
جدیدا هم باشوهرجان تصمیم گرفتیم برنج خوردن رو به حداقل برسونیم،
چه عالی که باهم تصمیم می گیرین
سال به سال نون خامه ای نمیخره ها من رژیم می گیرم میخره ،یه مدت فکر می کردم لابد مطمئن ه من شریک نمیشم تو خوردن میخره برای خودش
منم دیگه عنان از کف میدم و میخورم
من خودم تصمیم می گیرم الف وسوسه م می کنه لامصب اون روزایی که من تو رژیمم خوراکیهای مورد علاقمو می گیره
وای غذاهایی که دوس دارمو سفارش میده درست کنم
ممنون که درک می کنید
خداااااایی بعضی وقتها آشپزی خیلی خسته کننده هس مخصوصا که کسی که براش درست میکنی ایراد بگیره و پر توقع باشه،من کل ماه رمضون ظرف شستن رو قشننگ گذاشتم پای همسر درسته مثل خودم سروقت انجام نداد ولی بهتر از هیچی بود،من تو تصورم اینکه شما خیلی نرمالی نهایت یکم از من پر تر
الف سخت گیر به اون صورت نیست شده غذای بدمزه درست کردم ولی بازم خورده ولی اینکه هر روز باید غذا پلو و چلو باشه دیوانه کننده است البته خدارو شکر این عادتش که غذایی که از ظهر مونده رو شب نمیخورد عوض شده منم از فرصت استفاده می کنم ناهار اضافه می زارم
من فقط دوران پریودم میرم مرخصی قبلاً چون کار کردن الف به دلم نمی نشست بازم خودم کار می کردم ولی الان به قول خودت مث خودم سر وقت انجام نمیده ولی وظیفه ش شده
من پنج کیلو اضافه وزن دارم اگه بخوام همت کنم باید هشت کیلو کم کنم تا ایده آل باشم