پنج سال پیش یه همچین روزی دقیقا چهارشنبه من عروس شدم یهویی چهار نفر اومدن دنبالم از آرایشگاه دو تا خواهرام و دختر عمه م و الف
تصور می کنید من چه حالی بودم ؟انقدر ناراحت بودم که حد نداره چرا این همه آدم اومدن دنبال من عاخه؟؟؟کارگردان این سناریو کیه ؟؟؟؟البته که بعد پنج سال هیچ وقت از هیچ کسی حتی الف همچین سوالی نکردم عارم میاد همون موقع فقط سکوت کردم و حتی با الف کلامی حرف نزدم همه ی عکسای تو باغ هم لبخندهای تصنعی دارم چون از ته دل نیست
شب قبلش که حنا بندون بود دقیقا دویست بار گفتم دسته گلم رزای صورتی با روبان ارغوانی باشه قبلاً دیده بودم و بخاطر کار ومشغله نشد برم خودم بگیرم به لطف دقت الف رزای صورتی با روبان سفید بود بخاطر همین گندی که زد تو فانتزیم دو تا دسته گل با روبان سفید دارم و از هیچ کدوم هم خوشم نمیاد
شب حنا زنگ زدم به الف گفتم بیا دنبالم من آماده م و تاکید کردم که با موتور نیای یه وقت !آرایشگرم از خنده غش کرده بود می گفت مگه میشه داماد با موتور بیاد گفتم چه می دونم من وظیفمه تاکید کنم نگفتم که با الف هر چیزی که فکرشو بکنی امکان داره الف هم با ماشین اومد دنبالم و می گفت خوب شد گفتی من اصلا روم نمیشد ماشین بگیرم بیام اگه نمی گفتی با موتور می اومدم :/ بخاطر غرورش میخواست عروسیمو از اون چیزی که هست به یاد موندنی تر کنه خخخخ نامردا خودشون باید اون روز ماشین می دادن به الف دیگه ولی خوب بی خیال
البته الان تو این لحظه هیچ کدوم از اینا برام مهم نیست ولی یادم نرفته هنوز ،الان بعد پنج سال هم همه چیز همینطور خنده دار به نظر میاد روز سالگرد ازدواجمون من ترشی میزارم و فکر می کنم یه غلطی بکنم بعد حرصم می گیره میگم چرا باید همه ی غلطارو من بکنم یبارم الف یه غلطی کنه بعد منتظر میشم ...
البته اینو بگم همیشه گفتم الف اصلا رمانتیک و عاشقانه نیست ولی نمی دونم چرا من تو زندگی باهاش راحتم چون منم زیاد رمانتیک نیستم در وتخته با هم جوریم یه جورایی
به هر طریقی هست هفت سال از باهم بودنمون و پنج سال از ازدواجمون می گذره خیلی زود گذشت عین یه چشم به هم زدن
اینا میخوان بزرگ شن چی بشن خدا میدونه
وااااای من خیلی تربیت بچه ها برام مهمه کاش واقعا بتونم به بهترین صورت وظیفه مو انجام بدم
ایشالا از پیش برمیای
مبارک باشه سالگرد ازدواجتووووووون الهی الهی خوشبخت باشین هر لحظه و زندگیتون پر از برکت و فراوووونی

منم ماشین عروس و دسته گل اونی نبود که میخواستم که تقصیر گل فروش بود هنوزم حرص میخورم نهصد تومن پول الکی دادم جای اینکه حتما همون گل و دیزاینی میشه که میخوام بعدش قشنگ به سلیقه مسخره خود فروشنده شد حیف که عروس داماد بودیم و وقت حتی یه لحظه گلایه کردن نبود
کلا هر عروسی یه سری خاطرات یادش میاد که چقدر اون موقع حرص در آره الان فقط شده خاطره انشاالله از این به بعد شیرینی زتدگی زیاد و زیاد ترشه
مرسی مهتاب جون عروسی ما پر بود از کم و کاستی ولی من فقط به آینده فکر می کنم زره ای برام مهم نیست
ممنونم برای دعای قشنگت
عه مبارکه
خخخ عروسی هیشکی مطابق فانتزی هاش نیست
ممنونم
سالگردازدواجتون مبارک.
مال ماهم ۲۰ شهریوره،میشه ۴ سال تمام که مخ همدیگه رو میخوریم خخخ.
من اصلا به دسته گل اهمیت نمیدادم،برام آرایش ولباس و آتلیه بود که شوهرجان نامرد نمیذاشت کارشون رو بکنن چندتا دونه عکس گرفتیم و اومدیم،باغ هم که نداشتیم
ممنونم
برا منم عکسا اجباری بود اونم نه از طرف من از طرف فیلم بردار که فامیل بود الان الف میگه فقط عکسا خوبن فیلم زیاد خوب نیست
ممنونم عزیزم
اول سالگرد ازدواجتون مبارک
...
وای آیلین دقیقا یاد خودم افتادم
دسته گل و لباس اشتباه،لبخندای مصنوعی انقد ناراحت بودم که حد نداشت کاش فقط اینا بود.
واسه چی اینطوری شد کسی تو کارتون دخالت کرد؟
من که هر سال منتظر سالگرد سوپرایز بودم هیچوقتم اتفاق نیفتاد هدیه ها فقط دوسالی که عقد بودیم دیگه هیچی
ممنونم
بیشتر با سلیقه ی اونا بود خرید و اینا منظورم نیستا هرچند تو خرید چون هیچ کس حتی الف همراه من نبود اصلا خرید هم برام مهم نبود اون موقع اصفهان بود منظورم زمانش ،چجوری برگزاری مراسم بعضی چیزا که برای دل عروس داماده 
کلا عروسی چون بزرگترها گرفتن ما دخالتی نکردیم توش
منم منتظر نیستم واقعا حالا یه کم غر نزنم نمیشه