دلتنگی

به مامانم زنگ زدم 

حرف زدیم قطع کردم یهویی ناخودآگاه گریه کردم ،انقدر دلم با شنیدن صداش لرزید و تنگ شد که حد نداره زود به تقویم نگاه کردم 

سه هفته است که ندیدمش 

چند روز پیش به الف گفتم دلم برای بابام تنگ شده 

گفت یه زنگ بزن 

منم تا فردا عصر زنگ نزدم یهویی شماره ی بابام افتاد رو گوشیم  بهم زنگ زد روز دخترو تبریک گفت ،بلی ما صد سالمونم که بشه دختر مامان و باباییم  ،این اولین بار نبود که من دلم خواسته بود صداشونو بشنوم اونا به من زنگ زده بودن چرا پدر و مادرا اینهمه ماهن ؟؟؟؟؟؟

در اولین فرصت میرم پیششون