اینطور نباشیم

خواهرم پیش خواهر شوهرش میگه ساعت چهار وقت تالاره ما نمیایم من تا شب آماده میشم برسم تالار ،اونجا که عروسی دعوتن رسمشونه از بعد از ظهر تالار شروع میشه تا نصف شب 

خواهر شوهرش میگه ما هم نمیریم ولی به من میگه لطفاً منو تا ساعت سه راه بنداز برم 

خوب تو که ساعت هفت میری تالار ساعت چهار آماده شدنت برای چیه ؟؟؟اینم بگم یه ساعت میکشه تا برسن به شهر مذکور 

خواهرم حالا از اون بدتر پیش خواهر شوهرش میگه من ساعت چهار میام آرایشگاه همین الان  آماده ش کردم رفت !!!!!!

می‌خوام بگم خواهرم یه چرخش سیصد و شصت درجه داشته تو اخلاقش  باورتون نمیشه تو این همه سال تو خانواده ی ما اصلا به هم دروغ نمیگیم یعنی دلیلی نیست برای دروغ گفتن زنداداشم عقد اون یکی داداشم با اینکه من همه رو درست می کردم گفت من از آرایشگاه دیگه وقت گرفتم اگه رابطمون مث اینا بود زنداداشم می‌گفت تو خونه خودمو درست کردم یعنی دروغای اینا انقدر شاخداره خدایی 

مثلا اینا همدیگرو تو تالار نمی بینن ؟؟؟؟اونجا با هم برخورد نمی کنن ؟؟؟خیلی دلخور شدم از دست خواهرم برگشتم بهش گفتم  شدی مثل خواهر شوهرات واقعا چندش آوری ،میگه با اینا باید مثل خودشون بود اینطوری میگم یعنی اونا کسی نیستن من بخوام بهشون توضیح بدم .

واقعیت اینه که واقعا مث خودشون رفتار می کنه ولی برای من تهوع آوره این رفتار که صاف تو چشای طرف دروغ بگی و بعد انگار نه انگار  

خدا رو شکر فقط اینطوری بار نیومدیم  و تا الان خوب یا بد صادق بودم با اطرافم مثلا  اینکه به یه نفر بگم نه نمی‌رم بعد اولین نفر جایی باشم یا بگم این کارو نمی کنم بعد همون کارو بکنم خیلی باید پست شده باشم خواهرمم اینطور نیست ولی اینکه خودش نیست هم واقعا جای بحث داره میگه شوهرم میگه اینطوری جواب بده اینا پررو نشن !!!!!

اصلا حرفی نمی مونه که ضمیمه این پست کنم ولی تو زندگی  صادق بودن و خودمون بودن خیلی مهمه 

+بعدا نوشت مادرم همیشه با جاریاش و خواهر شوهراش مشورت می کرد برای کاری با هم قرار می ذاشتن برن جایی ،من به عنوان دخترش می دونم که نباید اینکارو بکنم چون اون چیزی که نسل جدید رو از قدیم جدا کرده شخصیت مستقلشونه  ولی می دونم که نباید دروغ بگم اینا با دروغ گفتناشون بیشتر تو زندگی هم سرک می کشن بیشتر میخوان دروغ همدیگرو دربیارن بیشتر خاله خان باجی به نظر میان  

نظرات 3 + ارسال نظر
مهتاب جمعه 10 شهریور 1396 ساعت 18:45 http://privacymahtab.blogsky.com/

با اون جمله اخرت موافقم و صد در صد همینه با اینکار بیشتر تو زندگی هم سرک میکشن و بیشتر دنبال راست و دروغ میگردن
خواهرت چه خوب میتونه نقققش بازی کنه و اینجوری رفتار کنه من اگه چیزی هم درست باشه انجام دادنش بلد نیستم نقش بازی کنم ،خودمم ،چه همه بدشون بیاد چه خوششون بیاد

اینا هم یه مدلشن دیگه
چه می دونم حتما مردم بلدن جور دیگه ای باشن ولی خوب می دونه این اداها برای خانواده ی ما جایی نداره همون ور انجام بده تا خالی بشه

بـانوی بـرفی پنج‌شنبه 9 شهریور 1396 ساعت 19:49

دقیقا خانواده ی شوهر منم همینطوری پنهان کاری میکنن ولی من بهشون دروغ نمیگم چون مجبور نیستم بهشون توضیح بدم خواهرتم باهاشون که رفت وآمد کرده اخلاقش اینطور شده
مامان منم باخانواده ی بابام اینا خیلی خوبن ولی اونا کلا زبون دراز وپروئن

من خیلیارو دیدم که اینطورن نمی دونم شاید چون من نه خواهر شوهر دارم نه جاری اینطوری ام ولی خوب بعضی وقتا به مادر شوهر یه چیزایی رو نگفتم ولی دروغ هم نگفتم

نیلوفر پنج‌شنبه 9 شهریور 1396 ساعت 14:30 http://talkhoshirin2020.blog.ir

خب این چه کاریه؟چرا وقتی میشه راست گفت دروغ میگن؟مثلا حالا سرهمدیگه روشیره مالیدن چی شد؟مدال دادن بهشون؟
خاندان شوهرمنم همینطورن،دروغ گفتن رو به راست گفتن ترجیح میدن.

مامانت چه باحال بوده.
مامانم میگه ما دوست داشتی مناسبتها جمع میشدیم خونه پدرشوهرمون،دورهم خوش میگذشت،امامن میگم چرا همیشه باید رفت سمت اونا؟پس خانواده دختر چی،آدم نیستن!

من الان فقط دارم فکر می کنم اینا چطور با هم رو در رو میشن ؟؟؟؟
قدیما اینطور بود خونه ی پدر شوهر جمع می شدن الان دیگه فرقی نمی کنه داداش من چند ساله که مناسبتها پیش ما نیست با زن و بچه ش میرن خونه ی پدر زنش ،ما هم یکی دو سال فقط خونه ی مادر شوهر مدام تو هر مناسبتی ولی الان یه کم تعادل برقرارکردم ، اگه الف نباشه که اصلا من نمی‌رم و میرم خونه ی بابام اینا اگر هم باشه نوبتی قدیما همه چیز یه جور دیگه بود نمیگم خوب ولی از دروغ و حیله های الان خیلی بهتر بوده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.