Come back

درود 

ماشین بابارو دادن ولی من بهش نگفتم بیاد دنبالم عوضش با خانواده ی آبجیم شوهرش و پسرش رفتیم 

قبلش تو خونه با الف بحث کردیم سر هیچی ،اولش شوخی بود که الف ظرفیتشو نداشت بعدش شد قهر تا همین دیروز که من برگردم  یه روز قبلش هم الف طی تماس‌های مادرش که کی برمی گردین هوایی شد و برگشت 

قبلنا انقدر افسرده می شدم موقع قهر من بودم وکنج اتاق و گریه الان انقدر ریلکس برخورد می کنم که از رو بره خوشبختانه خونه ی بابام اینا انقدر شلوغ بود که کسی نفهمه ما با هم سرسنگینیم 

دیروز هم برگشتم ناهار گذاشتم و یه کم نشستم آماده شد رفتم آرایشگاه تا شب که برگشتم طبق معمول از در مسخره بازی وارد شد و آشتی کردیم  

+مادر الف هم که طبق معمول اون روز زنگ زد آمار بگیره بیشتر بخاطر اون بحثمون بالا گرفت ،منم سکوت نکردم و گفتم با چه حقی  زنگ می زنه ،چطور با چه زبونی بگم تو زندگیم سرک نکشه این حرفم مث چاقو اومد رو قلب الف قهرمون طولانی شد 

الان همه چیز خوبه مخصوصا اینکه الف فهمیده که من تغییر کردم  و اون ترس من که ای وای اینو بگم چی میشه،اونو بگم چیکار می کنه یا از چشمش می افتم از سرم افتاده 

ببخشید پست منفیِ٬ولی خوب اتفاق خاصی نیفتادکه قابل گفتن باشه 


آنتالیا قسمت اولمادی گتدیم کنده

میرم دهات عنوان هم ترکیِ

برگشتم وبلاگتون شلوغ باشه

سگ فحش نیست یجور ابراز محبته

در حالی که تو ایران تماشای فوتبال خانوادگی ممنوعه ،بانوان زجر دیده و ستم کشیده ی سوری به ورزشگاه آزادی میرن  و سوری ها تو اینستا گرام یه همچین تیتیری می زنن و ایرانی هارو سگ‌خطاب می کنن

درسته آقای بزرگمهر حسین پور و جمعی از اهالی هنر  گفتن سگ فحش نیست ولی صد درصد اینکه خانومها نمی تونن وارد ورزشگاه بشن هم فحشه برای ما و هم آقایون 

فوتبالی نیستید ولی خانم که هستید ،خود من بعید می دانم اگر زبونم لال (یه وقت به کسی برنخوره) ورود بانوان  آزاد بشه! بتونم برم ورزشگاه ولی خوب دوست دارم کلیپ طرفداری ایرانی ببینم که زن و مرد  با هم نشستن   

یه وقت بد نباشه این همه مسئله مهم من این موضوع رو نوشتم و دغدغه م بوده ؟چه می دونم والا

بی هنر

گفته بودم که حلوا بلد نیستم   کیک  نیز هم 

دو بار کلاا قانون حلوا رو از نو نوشته شکلات و آبنبات پختم تحویل دادم 

امشب یهو بعد شام به سرم زد دوباره امتحان کنم حلوای زعفرانی پختم فقط خدا خدا کردم خراب نشه چون الف گفت الان نمیخواد حداقل صب که میخوایم بخوریم درست کن  این حداقل خیلی حرفا توشه ها 

دلو زدم به دریا چنان حلوایی پختم که نگو دو تا چشم فقط میخواد تماشاش کنی خیلی خوب شده 

به امید خدا میریم که کیک  تولد الف هم خودم درست کنم خود کفا بشیم:))))))   یبار کیک پختم شبیه حلوا دراومد خخخخ تو وب قبلی نوشتم  

خدا کارخونه ی پودر کیک رشدُ سرپا نگه داره الهی آمین :)

خواهرانه

خواهرم پروفایل یکی از فامیلارو فرستاد تو گروه سه نفریمون فکر کرد ما ساده ازش می گذریم  

از دیروز انقدر مسخره بازی درآوردیم کم مونده استیکر بسازیم ازش

صب خیلی درمونده گفت تموم کنید دیگه 

ما هم خیلی شیک و مجلسی گفتیم آخرین بارت باشه تا الان که قهره تا عصر حتما به حرف میاد  این یه درس اخلاقی بود ولی انقدر فان و بامزه بود که خواهرم عذاب وجدان خفه ش کرده و دیشبو نخوابیده خودش می گفت 

بگذریم وبلاگا خیلی خلوته فقط من مث شاطر پست میزارم 

دلم میخواد تا عصر ماشین بابامو بدن و باهاش برم خونشون از همون ماجرای گندم چینی دیگه نرفتم  ٬احتمالا قربونی  بکنیم و همه دور هم باشیم  

الان با وجود درد کمر و شکم دلم میخواد خونه رو بسابم و تمیز کنم 

مامانم میگفت خونه رو تمیز نگه دار مهمون سرزده میاد ،خودتو تمیز نگه دار مرگ سرزده میاد !به نظرم مامانم با گفتن این جمله نه تنها منو ادب نکرد بلکه چنان استرسی به جونم انداخته که خدا می دونه فقط :))))))))

بیخود وبی جهت از ذوق کودکانه ی بابام پشت تلفن که امروز شاید ماشینمو بدن و از صدای مامانم  که اونم معلوم بود ذوق داشت خوشحالم ،آدم تا ماشین نداشته باشه شاید از نبودش زیاد اذیت نشه مث ما که خودمون رو وفق دادیم دیگه ولی بعد اینکه ماشین داری و یهو بفروشی خیلی سخت میشه بابام هم سختش بود ایشالا که امروز ماشینشو تحویل بگیره