26سالگی

امروز تولد الفِ

هی دل دل کردم که بگم بعد شام یا برای شام مادرش اینا بیان که دلو زدم به دریا  و گفتم بعد شام بیان ،این یه قراره بین خودم  هر سال فقط مادرشو دعوت می‌کنم با اینکه تولد من اصلا میاد و می‌ره خبری هم نمیشه .آخیششششش کی حوصله داشت شام درست کنه :)

هفته ی پیش  مامانش پول داده بود به الف برو پیرهن بگیر برای خودت تولدت نزدیکه منم یه مقدار دادم یه پیراهن و شلوار خرید 

انقدر بدم میاد که برای تولدم اون چیزی که نیاز دارمو بخرن  ،نیاز آدم که هر جوریه باید تامین بشه هدیه هم سر جای خودش ولی امسال با نهایت پررویی الف که دیگه داشت کم کم بسان  گداها لباس می پوشید براش پیرهن و شلوار خریدیم که نیاز داشت  البته اینم بگم این همین تازگیا رفتیم لباس خریدیم براش شلوارشو انداختم ماشین انگار نه انگار تازه است خلاصه بازم نو نوار  شد  

خلاصه امشب شیرینی میخوریم و شمع فوت می کنیم و آرزو می کنیم سال بعد اصلا شبیه امسال نباشه ،بعد خدا هم با ما شوخیش می گیره سال بعدو یه جور داغونتری می کنه خخخخخ 

خدا جون من با شما شوخی دارم به دل نگیریا (بوس) 

وبلاگاتونو میخونم به وقتش کامنت هم میدم


منتقد نیستم ولی تماشاگر خوبی ام

تو دوره زمونه ای که مجریا یا دارن بازجویی می کنن یا مهمون رو با خاک یکسان ،یا برای کول نشون دادن خودشون تو اجرای تکی مدام با پشت صحنه حرف می زنن  اونم بی معنی !!!!!

رامبد جوان و احترام خاصش به مهمون و تماشاگر برنامه ش رو دوست دارم بحث اجراش نیست ولی باز اونم قابل تقدیره که انقدر نقد بشی و مسخره بشی و هم چنان ادامه بدی تا رسیدن به هدف اینم قابل تقدیره 

 خلاصه چند قسمت خندوانه ببینید متوجه میشید چی میگم  منظورم از احترام چیه .هرچند خندوانه بدون جناب خان صفایی نداره  !

شما می تونید بگید خندوانه باب سلیقتون نیس ،لوسه ،بچه بازیه ولی نمی‌تونید حرفایی که گفتم رو انکار کنید خخخخ

#جناب خان _برگرد 


هذیون

عین جغد زل زدم به سقف 

خیلی دیر بیدار میشم این برای من خیلی بده تا ساعت ده تخت میخوابم و همیشه با سر درد بیدار میشم البته ده روزه اینطور شده

افکار منفی چند وقته ریختن رو سرم  اونم ده روزی میشه 

انقدر خواب چرت وپرت می بینم حد نداره ،خواب دیدم شهاب حسینی رو بازوی راستم خوابیده گل میگیم گل می شنویم !!!!!! 

شب خواب می بینم با الف دعوا کردم ،صب دلم نمیخواد بهش سلام کنم 

زندگی تکراری می گذره  حرفی نیست که قابل گفتن باشه  

خدایا چون می دونم کارت اینه یه جوری آرزوهامونو تعبیر کنی و تحویل بدی ما فقط دهنمون باز بمونه یه دعای سرراست دارم برم بخوابم 

یه خوشی عمیق به دلای هممون بده ،پوسیدیم  کشش نداریم دیگه 

الان خونسردم

پاشده سس چیلی درست کنه 

نیمرو بلد نیستا  آش درست می‌کنه ،بعدمیخواد سس درست کنه استفاده کنه 

هی از صب می گفت می‌خوام درست کنم سر سفره ناهار گفتم بیا این فلفلو بخور نتونست  بعد برای من چیلی میلی درست می کنه  من قسم میخورم اصلا نمیخواد بخوره ها بازیش گرفته 

خلاصه الان از سر درد دارم می میرم چشام  آتیش گرفته از هنر این آقا 


امروز میرم دیدن یه دوست قدیمی برخلاف میلم که می گفتم نمیخوام دوستای قدیمی رو ببینم این یکی فرق می کنه تنها دوستی که مثل هم بودیم و هستیم  الان بگم حال دلم فوتبالیه درک می کنید ؟نه ٬چون دارم میرم دوست فوتبالیمو ببینم   

پاشم برم آرایشگاه الف  بمونه با این بو  :/

Come back

درود 

ماشین بابارو دادن ولی من بهش نگفتم بیاد دنبالم عوضش با خانواده ی آبجیم شوهرش و پسرش رفتیم 

قبلش تو خونه با الف بحث کردیم سر هیچی ،اولش شوخی بود که الف ظرفیتشو نداشت بعدش شد قهر تا همین دیروز که من برگردم  یه روز قبلش هم الف طی تماس‌های مادرش که کی برمی گردین هوایی شد و برگشت 

قبلنا انقدر افسرده می شدم موقع قهر من بودم وکنج اتاق و گریه الان انقدر ریلکس برخورد می کنم که از رو بره خوشبختانه خونه ی بابام اینا انقدر شلوغ بود که کسی نفهمه ما با هم سرسنگینیم 

دیروز هم برگشتم ناهار گذاشتم و یه کم نشستم آماده شد رفتم آرایشگاه تا شب که برگشتم طبق معمول از در مسخره بازی وارد شد و آشتی کردیم  

+مادر الف هم که طبق معمول اون روز زنگ زد آمار بگیره بیشتر بخاطر اون بحثمون بالا گرفت ،منم سکوت نکردم و گفتم با چه حقی  زنگ می زنه ،چطور با چه زبونی بگم تو زندگیم سرک نکشه این حرفم مث چاقو اومد رو قلب الف قهرمون طولانی شد 

الان همه چیز خوبه مخصوصا اینکه الف فهمیده که من تغییر کردم  و اون ترس من که ای وای اینو بگم چی میشه،اونو بگم چیکار می کنه یا از چشمش می افتم از سرم افتاده 

ببخشید پست منفیِ٬ولی خوب اتفاق خاصی نیفتادکه قابل گفتن باشه